- شاد خور
- باده خوری بی ترس و بیم، شرابخواری باده گساری، شادی شادمانی، خوشگذرانی عیاشی، مطربی، فاحشگی روسپی گری
معنی شاد خور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیر سالخورده فرتوت
پرنده ای تیز پرواز از نوع شکافی منقاران که برنگهای خاکستری و زعفرانی و حنایی میباشد. قدش از گنجشک کمی بزرگتر و باندازه پرستوست
کنایه از چیزی باشد که مفت و بی زحمت بدست آید
کسی که غضه بسیار می خورد و از غم خوردن ضعیف و نحیف میشود
عدالت آورنده
ربا خوار، باجگیر
آن که تولید شادی کند کسی که موجب نشاط گردد
خوشبخت
باده خوری بی ترس و بیم، شرابخواری باده گساری، شادی شادمانی، خوشگذرانی عیاشی، مطربی، فاحشگی روسپی گری
خواب شیرین
کسی که از تمتعات دنیوی بهره فراوان داشته باشد
بچه ای که هنوز شیر خورد شیر خواره شیر خور
شادی خوار، شادمان، خوشحال، برای مثال باده شناس مایۀ شادی و خرّمی / بی باده هیچ جان نشد از مایه شادخوار (مسعودسعد - ۵۴۲) ، تو شادی کن ار شادخواران شدند / تو با تاجی ار تاج داران شدند (نظامی۵ - ۹۱۰) ،
خوش گذران، برای مثال به پیری و به خواری بازگردد / به آخر هر جوان و شاد خواری (ناصرخسرو - ۵۰۲)، شراب خوار
خوش گذران، برای مثال به پیری و به خواری بازگردد / به آخر هر جوان و شاد خواری (ناصرخسرو - ۵۰۲)، شراب خوار
کسی که دیگری زندگانی او را اداره می کند، کسی که نان دیگری را می خورد، عیال و اولاد شخص، خورندۀ نان
ویژگی آنچه سبب شادی و نشاط می شود، شادی آورنده
ناسزاوار ناشایسته: (از بهر پایندگی این درنفسها و دوری آن ازمحالهاو نادر خورها، {ناپسند نامطبوع: ورنباشدتشنه اوراسلسبیل گرچه سرد و خوش بود نادر خوراست. (ناصرخسرو)
آنکه نان خورد خورنده نان درخلد چگونه خورد آدم آنجاچو نبود شخص نان خورد (ناصرخسرو)، روزی خواروظیفه خور: نان دهانم بدین کله داری نان خورانم بدان گنهکاری. (نظامی)، افراد عایله ای که تحت تکفل یک تن هستند: من پیرمرد و تن بیمارکه هشت سرنان خوردارم
آنکه بیاد آورد آنچه بیاد آورد
رد خور ندارد قطعی است حتمی است
عادل، دادگر، دادرس
سال خورده، پیر، فرتوت
صاحب شاخ
خوش و خرم
خوشحال، شادمان، خوش و خرم
شاخ دار، دارای شاخ، پرشاخه
شاه کوره، کورۀ بزرگ، کورۀ آجرپزی
شاه کوره، کورۀ بزرگ، کورۀ آجرپزی